Another lemon tree

دل نوشته و داستان های کوچیکم

Another lemon tree

دل نوشته و داستان های کوچیکم

فیفی

بیشتر از یک هفتست که برگشتی ..دو روزه اول از خوشحالی میخواستم یه جوری بغلت کنم که استخونات بشکنه اما الان اروم ترم همه چیز خیلی بهتره ...

وقتی بهم زنگ زدی و گفتی ازم ناراحتی و اخرش نگفتی چرا حالم خیلی بد شد ..و هنوزم استرس اون روز رو به دوش میکشم.. حتی  شاید این احساس تا چندین ماه بمونه ..همیشه همینه سوالای بی جواب تو مغزم خیلی بزرگ میشه.. البته فکر کنم خیلی از ادما همین جورین.. فیفی جان دلم بد جوری گرفت امروز وقتی گفتی شوهر خالت گفت میتونی همراش بری باکو ..اون لحظه نمیدونم چرا از دهنم یکهو پرید که نه نرو ولی واقعا دوباره نمیتونم .نمیدونم چقدر دیگه زمان میخواد تا دوباره بتونم نبودنت رو تحمل کنم اما فعلا واقعا اون همه حجم استرس رو کجایه دلم بزارم..ولی کی قراره این وابستگیم بهت کم شه ؟تا جایی که بشه بدون تو هم نفس کشید.. و به در و دیوار چنگ نزد و انقدر گریه نکرد که نتونی کلید در خونه رو پیدا کنی دوست من باش تا جایکه  زندم باش❤البته فکر نکنم زیاد طول بکشه,..

زنگ زد

داشتم میرفتم پشت پارک همونجایی که همیشه میشستیم که. روزایی که نیستی رو علامت بزنم تا یه جورایی بیشتر شبیه زندانی که توش هستم بشه شایدم فقط عادت دارم به شمردن روزایی رو که عزیزانم نیستن مثل اون دو سالی که نبودن جرج رو شمردم و اخرش گوشیم فرمت شد و دیگه نتونستم ولی الان میترسم یکی دیوارا رو رنگ کنه و منم بدون این که ببینمت تا ابد همه جارو خط بزنم همه جارو جرج نیست تو هم نیستی تنهایی تا چه حد..فائقه یه چیز جالب دیروز تو این لحظه هایی که دلم میخواست تو بهم زنگ بزنی یکی از امریکا برام زنگ زد البته قطع شد ولی خیلی جالب بود..کاش از اینگلیس بود حداقل امیدوار بودم. که شاید جرج باشه میدونم احمقانست:)

از بحث دور نشیم بابات رو دیدم و بهم گفت این هفته نمیای حالا حالا ها اونجا میمونی و من قدرت تکلمم و همراه با نفس کشیدن از دست دادم حالم بد شد حتی الانم بده خیلی بد تا جایی که از استرس اخرش اب میشم ..تو همون زمان ها برام زنگ زدی و از خوشحالی با این که از دستت عصبانی بودم گریم گرفت خیلی بد بود عصبانیتم در عین خوشحالی گفتی که تو راه چه اتفاقایی برات افتاد ..وقتی بهت گفتم بابات چی گفت و تو گفتی اشتباه میکنه بازم استرس داشتم بازم نگران بودم و هستم ولی هر چی میشه امیدوارم زودتر ببینمت عزیزم

سه روزه که رفتی( فائقه)

فائقه سه روزه که رفتی و من مثل یه جنازه شدم ..میدونم باید از یک جایی شروع میکردی میدونم باید یه روز میرفتی اما قلبم عین احمقا میزنه تپش قلب عجیب غریب و ناخوشایندی که هر لحظه بد تر و بدتر میشه ..خوابایی که شروع خوبی دارن و با کابوس تموم میشن و وقتی تو رختخواب بیدار میشم صورتم خیس اشک میشه ..فائقه من عادت ندارم نوشته هامو با dear faeghe شروع کنم و بیشتر نوشته هام با dear george شروع میشد اما خب الان دیگه مجبورم انگار مجبورم برایه تمام کسانی که دوست دارم و بهشون وابسته میشم یه دفتر درست کنم اگه همینجوری پیش بره مجبورم یه کتابخونه از درد و دلام بنویسم ..

انقدر گریه کردم این چند وقت که حتی خودمم نمیدونستم این توانایی رو دارم ..

امیدوارم این هفته تموم نشه چون میدونم وقتی بیای و بخوای برایه بار دوم بری دیگه تموم میشم..

سه روزه درست حسابی چیزی نخوردم فقط اونقدری که بیهوش نشم..

دیروز تو راه برگشت به حدی حالم بد بود که چهار راه نواب فکر کردم میفتم و یکی باید زنگ بزنه به خانوادم..

نمیتونم جایی برم نمیتونم چیزی بخورم از در خونه که بیرون میام خاطراتت هجوم میارن تو سرم..

امیدوارم بهت خوش بگزره امیدوارم لحظه هایه خوبی داشته باشی امیدوارم فراموشم نکنی ..و امیدوارم زودتر بمیرم هرچند کار ضعیف هاست..اما دیگه از صبر کردن خسته شدم برایه هر چیزی حتی برایه تو..

داری میری ولی یادت نره جون منو بهم قول دادی

این اهنگ رو دوست دارم ..فکر کنم تو هم دوسش داری..دلم برات تنگ میشه بد قول جان دلم خیلی خیلی تنگ میشه ...میدونی چیه خیلی ادم بدی هستی این که اینجوری منو به خودت وابسته کردی این که دلم مثل یه احمق میزنه این که دیشب تا چهار انقدر گریه کردم که نفسم نمیاد این که لب پنجره نشستم تا بتونم نفس بکشم .. یادته دوچرخم رو دزدیدن و تا پنج گریه کردم و زیر چشمام پف نکرد اما الان. یه خط مسخره افتاده زیر چشمایی که هیچوقت پف نمیکردن.. دیگه نمیخوام صبر کنم دیگه هیچوقت نمیخوام تو زندگیم انتظار بکشم میخوام یک روز بیدار شم ببینم همه چیز تموم شده ..میدونستم پلی لیست تابستونم که اوج افسردگیم بود دوباره به دردم میخوره اما این بار اهنگ هایه بیشتری باید بهش اضافه کنم ..مطمئنم اهنگ blank space رو دیگه گوش نمیدم چون یه حجم عزیمی از خاطرات رو. به یادم میاره ..نمیخوام امروز که اخرین باره میبینمت گریه کنم ..از گریه بیزارم ..از صدایه گریه هامم بدم میاد دیشب انقدر به پتو بالشت مشت زدم که سرم درد میکنه ..دوست عزیز و بد قولم دلم برات از همین الان که نرفتی تنگ شده ...فائقه میدونم این هارو نمیخونی اما کاش امروز هم بهم قول ندی ..من الان با کی در مورد جرج حرف بزنم ..کی میاد هر ساعتی از روز بریم بیرون..با کی برم دوچرخه سواری ..با کی به اجبار برم استخر و غرغر هایه کیو تحمل کنم ..کدوم دوستم مثل تو بداخلاق میشه ..بد اخلاق دوست داشتنی من گریه کردنم هیچ فایده ای برام نداره با گریه احساس میکنم نکنه خاطراتت قطره قطره از سرم خارج بشه اینجا رو هیچکس نمیخونه پس پست بلند و بی قواره هیچ اشکالی نداره ..دوست دارم دوست بد اخلاق و بدجنس من که دوست داشتنی دروغ میگه ❤