Another lemon tree

دل نوشته و داستان های کوچیکم

Another lemon tree

دل نوشته و داستان های کوچیکم

حسودی

ادم حسودی نیستم ..اخرین باری که به یکی حسودیم شد حتی یادم نمیاد ..اما خیلی ناراضیم از زندگیم از وضعیتش از همه چی ..اما بازم حسودی نمیکردم ..امروز فهمیدم به یکی خیلی حسودی میکنم به کسی که واقعا دلم میخواد جایه اون بودم به نظرم لیاقتش رو داشتم هرچند همه یه ادمایه حسود فکر میکنن لیاقتشون بیشتره.. دخترک دوست داشتنی و خوشگلی که میشناسمش انقدر از خنده هاش و بی شیله پیله بودنش خوشم میاد که دلم میخواد برم جلو و بگم ترو خدا با من دوست شو درست مثل ابتدایی دستش رو بگیرم و بگم من و ببین خیلی وقته دارم از دور نگات میکنم تو اون من رویایی منی منی میتونستم پیانو بزنم یا خانوادم انقدر ازادم بزارن که تا اون ور دنیا بدون دلشوره سفر کنم منی که حتی یه گیتارمم ندارم و نتونستم داشته باشم میخواستم پیانو بزنم دلم بدجور گرفته بدجور ..دخترک زیبا از عکسات مشخصه که یکم لاغر شدی و این لاغری باعث شده بیشتر شبیه کارت پستال بشی یادمه وقتی دبیرستان بودیم میگفتی رژ نمیزنی ولی تو این عکس اخری رژ لب قرمز رویه لبات چنان جذابت کرده که دلم میخواست کل وسایل ارایشم رو بریزم دور ..وقتی مثل تو جذاب نمیشم. چه فایده ای داره ..امروز فهمیدم خیلی دوست دارم و در عین حال بهت حسودی میکنم..

نظرات 3 + ارسال نظر
بینام شنبه 22 خرداد 1395 ساعت 12:55 http://histoire.blogsky

بله دیگه!
بینام اسم بدیه؟

نه بد نیست ولی حساب نمیشه

بینام پنج‌شنبه 20 خرداد 1395 ساعت 10:36

نوشتم که!

بینام؟

بینام چهارشنبه 19 خرداد 1395 ساعت 14:29 http://histoire

من میخونم

تنها خوانندم هم اسمش رو نگفت شاید خودم برایه خودم کامنت میزارم و نمیدونم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.