Another lemon tree

دل نوشته و داستان های کوچیکم

Another lemon tree

دل نوشته و داستان های کوچیکم

Bloody hell

چند وقته چیزی نمینویسم البته معمولا خوب میشم.. ولی الان میترسم.. البته همیشه میترسیدم از این که یه روز بیدار شم و ببینم توانایی نوشتنم شده خاطره  نویسی. اون روز باید چیکار کنم؟ خودم رو بکشم ؟یا برم یه جایی و این چهریه اشفته رو به هیچکس نشون ندم! .دارم سعی میکنم کتاب بخونم کافکارو از تو قفسه اوردم بیرون و اون داستان کوتاه هایی رو که نخوندم رو میخونم اما، انگار نه انگار یه روزی چیزی مینوشتم الان کاملا درک میکنم بقیه رو وقتی انشا هم نمیتونن بنویسن..

این ایلتس هم دیگه شورش رو در اورده از این سخت تر نمیشه..

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.